امامی شبیه مادرش
هر چه گشتم تا داستان یا روایت زیبایی از امام مظلوممان پیدا کنم و در این پست قرار دهم، هیچ چیز دندان گیری پیدا نکردم. این هم از مظلومیت امام حسن مجتبی علیه السلام است. فقط باید با یک تبریک ساده تولد این فرزند فاطمه زهرا سلام الله علیها را پشت سر بگذاریم.
این روزها بر خلاف میل باطنی مشغول خواندن"پایی که جا ماند" هستم. دو روز است که کتاب را دست گرفتهام و فکر میکنم دو روز دیگر زمان ببرد تا پایانش. کتاب بیش از 700 صفحه است.
این که گفتم بر خلاف میل باطنی از این جهت بود که هنوز 2 ماه از پایان خواندن کتاب خاطرات"نورالدین پسر ایران" نگذشته است و من نمیخواستم فشار روحی 800 صفحه غم و عذاب را با خاطرات دیگری پیوند بزنم. اما هرچه با خودم کلنجار رفتم نتوانستم از خیر"پایی که جا ماند" در گوشه کتابخانهام بگذرم.
من خیلی با سید ناصر حسینی پور احساس نزدیکی میکنم، دلیلش را فکر میکنم که بدانم! او 8 روز قبل از تولد من به اسارت درآمده و آرامترین روزهای زندگی من مصادف است با سختترین روزهای زندگی او در اسارت.
خواندن خاطرات امثال اوست که قدری پابندمان میکند. سلام سید!