خاطرهای خواندنی از شهید لاجوردی/ توبههای صادقانه فرقانیها چگونه اتفاق میافتاد؟
اگر بخواهیم چند نفر را در تاریخ انقلاب نام ببریم که بیش از همه مورد هجمه دوست (یا دوست نمایان) و دشمن بوده اند و بیش از همه بر علیه آنها تهمت و شایعه و دروغ منتشر شده، قطعاً باید به عنوان یکی از اعضای اصلی این فهرست، شهید بصیر، سید اسدالله لاجوردی را نام ببریم.
جالب است که وقتی این دروغ ها را بررسی می کنیم می بینیم از قاعده «دروغ هرچه بزرگتر، باور کردنش راحت تر» پیروی کرده اند و در مواردی به ایشان تهمتی وارد شده، که اساساً قضایا به شکل کاملاً برعکس بوده است. مثلاً یکی از موارد این است که ایشان زندان اوین را به «شکنجه گاه» و «سلاخ خانه» و ... تبدیل کرده بود و هرکس را می گرفت، با رفتارهای خلاف شرع و خلاف قانون به زیر شکنجه های قرون وسطایی می برد!
اما وقتی از نزدیک به بررسی قضایا می نشینیم (غیر از تناقضات فاحشی که در همان تهمتها وجود دارد و دروغ بودن آنها را خود به خود نمایان می کند) به تعداد بی شماری از خاطرات می رسیم که طبق آنها، شهید لاجوردی بر اساس رفتار انسانی و عاطفی و از آن مهم تر بر اساس نمایاندن حقیقت از طریق عقل و مستندات خدشه ناپذیر، زندانیان دستگیر شده را به سمت حقیقت می برده و همین باعث می شده تا آنها نه تنها توبه کنند، بلکه بعضی از آنها به مریدان سرسخت ایشان هم تبدیل شوند. (شکنجه شاید کسی را به لو دادن چند مطلب مجبور کند، اما هیچ کس را مرید شکنجه گرش نمی کند!)
یک دسته از این برخوردهای شهید لاجوردی، برخوردهای انسانی و منطقی اش با اعضای دستگیر شده گروهک فرقان است که موجب توبه بسیاری از آنها شد (برخی از آنها بعدها با حضوردر جبهه، به شهادت رسیدند). آقای اصغر فردی (که خود چند ماه به اشتباه و به اتهام عضویت در گروهک فرقان دستگیر شده و از نزدیک رفتار شهید لاجوردی با دستگیر شدگان این گروهک را دیده بود) گفته است: «محبتی که مرحوم آقای لاجوردی به بچههای فرقان کرده، هیچ کسی به هیچ جریان انحرافی نکرده. ... آقای لاجوردی فرقان را کشف کرده بود. هیچ کس مثل او تا آخرش همه جوره فکر فرقان را کشف نکرد که بداند با آنها چگونه رفتار کند. آقای لاجوردی گره فکری فرقانیها را باز کرد.» (کتاب ماه تاریخی یادآور، سال سوم، شماره ۶ و ۷ و ۸، تابستان و پائیز و زمستان ۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، صفحه ۲۴۰)
خاطره زیر که در میزگردی، توسط سید محمد لاجوردی و سید حسین لاجوردی (فرزندان آن شهید) نقل شده، به خوبی نشانه ای از برخوردهای منطقی و متحول کننده شهید لاجوردی با زندانیان، و برخورد بی نظیرش با توبه کنندگان است.
سید محمد لاجوردی گفته است: «یادم هست یک روز پدرم، دو نفر از فرقانیها را به خانه دعوت کرده بود و اینها در اتاق پذیرائی ما بودند. بعدازظهر بود که حاجآقا آنها را آورد و اسلحه کمری پر و آماده خود را روی دکور اتاق پذیرائی گذاشته و پیش اینها دراز کشیده بود ... ما که در اتاق رفت و آمد میکردیم، دیدن این منظره برایمان واقعا عجیب بود که دو تا زندانی، آن هم از گروه فرقان را بیاوری و اسلحه پر را هم جلوی دستشان بگذاری و بعد هم بگیری بخوابی! ما واقعا میدیدیم که ایشان به خواب عمیقی رفتهاند! صحنه فوقالعاده عجیبی بود.»
سید حسین لاجوردی هم در ادامه در تکمیل سخن برادرش چنین گفته است: «من میخواستم نکتهای را درباره علت آمدن برخی از اعضای گروه فرقان به منزلمان، ذکر کنم. قرار بود فردای آن روز اینها از زندان آزاد شوند و حاج آقا مطمئن بودند که اینها توبه کردهاند و به همین دلیل آنها را به منزل آورده بودند. ما که در آن دوران نوجوان بودیم، وقتی شنیدیم حاجآقا این کار را کردهاند، خیلی ترسیدیم؛ مخصوصا اینکه شنیدیم حاج آقا اسلحه پر را هم در دسترس آنها گذاشته بودند که اگر واقعا از ته قلب توبه نکردهاند و در صداقت آنها شک و شبههای هست و قرار است از مسئولین نظام، کسی را ترور کنند، آن فرد حاج آقا باشند، به آنها هم با شوخی و خنده گفته بودند که آن اسلحه پر است! عرضم این است که اگر قرار بود شک و شبههای برطرف شود، حاجآقا حاضر بودند این شبهه با در معرض خطر قرار گرفتن خودشان انجام شود.
در سالهای ۶۳ و ۶۴ توبه در زندان رسم شده بود! و سازمان مجاهدین خلق به اعضای خود دستور داده بود که توبه تاکتیکی کنند و بیرون بیایند و کارهای تشکیلاتی را دنبال کنند! حاجآقا به مسئولین وقت قوه قضائیه، خیلی تاکید داشتند که این توبهها، توبههای واقعی نیستند و ما اسناد و مدارک زیادی در این زمینهها داریم، ولی آنها زیر بار نمیرفتند که این توبهها، غیرواقعی است. حاج آقا میپرسیدند: "همینهائی را که آزاد میکنید، حاضرید به محل کار یا منزل مسکونی خود ببرید و یا شما حاضر هستید از این آکواریومها - منظورشان ماشینهای ضد گلوله بود - بیرون بیائید و در کنار اینها راه بروید؟ و اگر حاضر نیستید، چطور مردم را در معرض خطرات و آسیبهای اینها قرار میدهید؟" همان دورانی بود که اعضای مجاهدین خلق پنج شش بار به عناوین مختلف دستگیر میشدند و توبه میکردند و باز به کارهای تشکیلاتی خود باز میگشتند! منظورم این است که اگر قرار بود آزمایشی صورت بگیرد که آیا واقعا اینها توبه کردهاند یا نه، مردم را در معرض خطر قرار نمیدادند، بلکه خودشان را به خطر میانداختند که اگر قرار است صدمهای به کسی وارد شود، این فرد خودشان باشند.» (کتاب ماه تاریخی یادآور، سال سوم، شماره ۶ و ۷ و ۸، تابستان و پائیز و زمستان ۱۳۸۸ و بهار ۱۳۸۹، صفحات ۲۴۶ و ۲۴۷)