مامورانی که ای کاش قلابی بودند/ وقتی نیروی انتظامی خودش زورگیری میکند!
از آنجایی که هنوز دید و بازدیدهای عید ادامه دارد و احتمالا با عید سال ۹۱ پیوند خواهد خورد، شب گذشته شوهر عمه و عمه گرامی بنده به منزل ما آمدند.
شوهر عمه بنده که چند سالی هست با ورشکسته شدن کارخانه بافندگیاش با ۴۰ـ۵۰ نفر کارگر با وانت پیکانی که تازگی برای خودش شده کار میکند داستانی عجیب، غمبار و متاسف کنندهای برایمان تعریف کرد که نمیدانم اگر جای من بودید چه حس یا احساسی به شما دست میداد...
اما داستان که برای شوهر عمه بنده اتفاق افتاده، واقعی است و قابل اثبات:
شب تولد حضرت زینب{س} به همراه خانواده سه نفرهمان(بقیه بچهها ازدواج کردند) به عروسی دعوت بودیم که رفتیم. عروسی حدود ساعت ۱۱ شب تمام شد و با همان وانت پیکانی که آمده بودیم راه برگشت را در پیش گرفتیم به سمت منزل.
در یکی از خیابانهای خلوت و نیمه تاریک بود که یک موتور نیروی راهنمایی و رانندگی با دو نفر سرنشین، اواسط خیابان از حالت پارک درآمد و افتاد دنبالمان و با بلندگو از ما خواست که بزنیم کنار!
من کنار خیابان توقف کردم و شیشه را قدری دادم پایین تا اینکه موتور نیروی راهنمایی و رانندگی کنار ما ایستاد و بدون درخواست کارت ماشین و یا رویت گواهینامه و یا هر کارت دیگری که این روزها یکی به آنها اضافه میشود تا پول بیشتری از مردم گرفته شود مثل برگه معاینه فنی که با ۱۵ هزار تومان میآورند و دم خانه تحویل میدهند بدون آنکه اصلا رنگ ماشین را کسی حتی ببیند! مامور راهنمایی و رانندگی گفت که آقا پلاک شما مظنونه، باید ماشین را بخوابانیم!
گفتم آقا این ماشین رو خودم خریدم، خودم پلاکش کردم، یعنی چی؟ اصلا مظنون هم باشه با یه بیسیم زدن میشه فهمید که ماشین و رانندش چیند و کیند، شما که واردید!
ماموران عزیز! برای اینکه بیشتر از این معطل نشوند به شوهر عمه ما میگویند ۲۰ تومن بده برو!!!!!!!!!!!
وای خدای من، خودم هم که دارم این رو مینویسم خونم آنقدر به جوش آمده که میخواهد رگهایم را پاره کند و بزند بیرون... میدانم که شما هم مثل من تا اینجای داستان فکر میکنید آنها مامور نبودند و یا لااقل دوست دارید که اینگونه باشد! اما...
شوهر عمه خسته ما هم که در طول روز دائم پشت ماشین است و نان خانواده را از همین راه به دست میآورد به ماموران میگوید من در طول روز به امثال شما زیاد باج میدهم اما به شما نه، این کار را نمیکنم چون وقاحت را به کمالش رساندهاید!
خلاصه، ساعت ۱۱ و سی دقیقه شب تولد حضرت زینب(س) ماشین را همراه با کندن پلاک و خم کردن آن راهی پارکینگ میکنند و عمه و دختر عمه بنده را در آن موقع شب وسط خیابان به دنبال تاکسی میفرستند.
شوهر عمه ما دو روز تمام با افتادن از کار و زندگی میرود دنبال گرفتن ماشین و در نهایت مجبور میشود...
همه اینها را وقتی شنیدم یاد ... افتادم که مومنی رئیس پلیس راهنمایی و رانندگی داشت همان شب تولد حضرت زینب در برنامه"نگاه یک" میگفت، وقتی که داشت میگفت ما به ماموران خود گفتهایم که با مردم مودبانه برخورد کنند و زمانیکه در جادهها ماشینی را متوقف میکنند آنها به سمت راننده بروند نه اینکه راننده پیاده شود و دنبال مامور برود...
یک خواهش از مومنی و آن اینکه تو رو خدا، جان مادرتان نمیخواهد ادای اروپاییها را در بیاورید، شما را به جان مادرتان قسم میدهیم که سهم خودتان را از ناراضایتیهای اجتماعی کم کنید. همین.