زمانی که "قرائتی" به التماس کردن میافتد
جمعه گذشته(دیروز) برای انجام مصاحبهای پیرامون ارتباط میان عقل و شعور با تقلید و همینطور ولایت پذیری به خانه استادم در قم رفتم. چند روزی میشود که یکی از سایتهای ضد انقلاب با انتشار یادداشتی از سروش محلاتی پیرامون موضوع مذکور در پی زنده کردن کلام هاشم آغاجری و دیگر اصلاحطلبان سکولار در خصوص تقلید نافی عقل است و ولایت پذیری درجهبندی دارد برآمده است.
این سایت که به صورت مستقیم مصداق کنونی ولایت فقیه را زیر سوال نبرده، با تضعیف جایگاه ولایت فقیه و شان ولی(هم تقلیدی و هم فقاهتی) شبهاتی را مطرح میکند که سالهاست پاسخ داده شده اما امروزه از زبان افرادی چون سروش محلاتی که خود را استاد درس خارج مینامد مطرح میشود، کسی که هنوز هم در مقدمات است اما ادعا میکند درس خارج میگوید!
عبدالحسین خسروپناه از جمله معدود افرادی است که کلام و فلسفه را توامان آموخته و تدریس میکند، وی دکترای فلسفه دارد و هماکنون در حوزه و دانشگاه درس علوم انسانی اسلامی میدهد. بنده هم افتخار کسب کلام جدید و یادگیری "کشف المراد" را که دربرگیرنده مباحث اثبات آفریدگار و دلایل آن، صفات ثبوتیه، سلبیه، کمالیه و جلالیه خدا است در محضر این مجاهد در علم و عمل داشته و دارم.
استاد در ابتدای بحث خاطرهای را از برخورد شیخ محمدتقی شوشتری با محسن قرائتی تعریف کرد که مناسب وبلاگ دیدم اما قبل از ذکر خاطره این نوید را میدهم که این مصاحبه را در روزهای آینده منتشر میکنم تا نقطه پایانی باشد بر تمام شبهات در مورد تناقض میان عقل و تقلید.
استاد خسروپناه تعریف کرد: شیخ محمدتقی شوشتری که از علمای معاصر و از نوادگان کاتب مقتل معروف است آنقدر به کسب علم اهمیت میداد که هیچکس نمیتوانست در محضر این عالم ربانی شرف حضور پیدا کند. مسئولان و علمای زیادی برای دیدار این شیخ وارسته به شوشتر میرفتند اما اجازه حضور پیدا نمیکردند مثلا روزی حجت الاسلام محسن قرائتی که از پیگیریهای مداوم خسته شده بود راهی شوشتر شد تا شیخ محمدتقی شوشتری را ببیند، با پرس و جو کردن خانه شیخ را پیدا میکند و درب میزند، خود شیخ درب را باز میکنند، قرائتی سلام میکند و خواستار دیدار با شیخ میشود اما شیخ میفرمایند که فرصتی برای این کارها ندارند و باید هرچه زودتر به سر درس بروند، در همین حین شیخ خداحافطی میکنند و میخواهند درب را ببنیدند که قرائتی پایش را بین درب قرار میدهد و به التماس از شیخ میخواهد که اجازه دهند تنها 5 دقیقه ایشان را زیارت کند، شیخ بابیرغبتی درب را تا نیمه باز میکنند و میپرسند نامت چیست؟! قرائتی که به قول خودش شهره عام و خاص است با تعجب خودش را معرفی میکند و از فعالیتهایش برای شیخ تعریف میکند، شیخ هم بعد از پایان پنج دقیقه خداحافظی میکند و درب را میبندد.
این خاطره نشان از اهمیت و جایگاه ویژه علم اندوزی و زمان در میان علمای اسلام دارد که حتی از سنت صله رحم هم مهمتر است.
و اما شیخ محمد تقی شوشتری که بود؟
علامه شیخ محمد تقی شوشتری، فرزند شیخ محمدکاظم، فرزند شیخ محمدعلی، فرزند آیت اللـه شیخ جعفر شوشتری، در سال 1320هـ.ق(1281 خورشیدی) در نجف اشرف متولد شد و در سن 7سالگی خانواده ایشان به شوشتر بازگشتند.
مقدمات و سطح را نزد اساتیدی چون مرحوم سید حسین نوری، سید محمد علی امام و سید علی اصغر حکیم گذراندند. پس از آن نیز با استفاده از کلاس درس اساتیدی چون آیت ا... محمدتقی شیخ الاسلام و آیت ا…سید مهدی آل طیب و پدر خود، به درجه اجتهاد رسیدند. ایشان در سال 1314شمسی، برای مخالفت با کشف حجاب، جلای وطن کرده به عتبات مهاجرت نمودند و درحوزه های علمیه نجف و کربلا به کسب علوم ومعارف اسلامی ادامه دادند.
علامه در شرح زندگی خود می گویند: «محل تولد بنده نجف است، والدین مادرم اهل کرمان بودند در نجف ساکن و مجاور شده بودند و مادر بنده در نجف متولد شد. پدرم نزد آقا سید محمد کاظم یزدی و آخوند ملا کاظم خراسانی، مشغول تحصیل بود و سپس به شوشتر آمدند. مدت کمی از زندگی ما در شوشتر نگذشته بود که والده بنده فوت شد و بعد از مرگ والده نزد چندتن از آقایان مثل آقا سید حسین نوری و آقا سید مهدی آل طیب و…مشغول درس خواندن شدم. زمانی که دوران بی حجابی در ایران آغاز شد روزی که داشتند زنها را با طبل و علم کشف حجاب می کردند بنده به عراق رفتم و حدود شش سال در آنجا ماندم، درعتبات که بودم قاموس الرجال در دو جلد نوشتم، بعد چهار جلد شد، بعد مرتباً بر مطالبش اضافه کردم»
وی در ادامه شرح حال خود می گوید:
«درعتبات که بودیم کفران نعمت زیاد می شد، در مساجد و جاهای دیگر نان و چیزهای دیگر می ریختند، من هم گاهی از آن نان به منزل می بردم و دیگر نان نمی خریدیم و با پول نان کتاب می خریدم.»
علامه شیخ در سال 1320شمسی پس از سپری شدن دوران حکومت رضا شاه، به شوشتر بازگشتند و ضمن تدریس علوم اسلامی به تحقیقات خود نیز ادامه داده و طی 96 سال عمر پر برکت خویش آثار متعددی به جهان علم و ادب عرضه داشتند.
سرانجام صبحگاه روز 29/2/1374 مصادف با 19ذیحجه 1416قمری دعوت حق را لبیک گفته و درتاریخ 31/2/1374 پیکر مطهرشان با حضور انبوه مسلمانان مخلص و با ایمان که از جای جای این سرزمین پهناور گرد آمده بودند، با شکوه و جلال و صف ناپذیری تشییع گردید و در کنار بقعه سید محمد گلابی، در شوشتر به گنجینه خاک سپرده شد. روحش شاد و با اولیاء محشور باد.
هم اکنون منزل شخصی علامه وقف کتابخانه آستان قدس رضوی می باشد و آثار گرانبهایش نیز در این کتابخانه و لوازم شخصی ایشان در اتاق شخصیش به همان صورت نگهداری می شود و مرقد مطهرش هر روز پذیرای تعداد زیادی از زائرین مشتاق و دوستداران ایشان می باشد.
همچنین همه ساله هفتم محرم، هیأت های عزاداری ضمن عزاداری برای سرور و سالار شهیدان به سمت مرقد علامه شیخ(ره) روانه شده و یاد آن محبّ اهل بیت را گرامی می دارند.
تالیفات علامه
-قاموس الرجال؛ مهمترین تألیف علامه شیخ می باشد که در 14 جلد نوشته شده و ایشان را به «صاحب قاموس الرجال» می خوانند.
-النجعة فی شرح اللعمه
-بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه
-آیات البینات فی حقیه بعض المنامات
-الاربعون حدیثا
-رساله در محاکمه بین شیخ صدوق و شیخ مفید در یک مسأله کلامی
-الرساله المبصره فی احوال البصیریه
-قضاء امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)
-الاوائل
-البدایع
-رساله فی تواریخ النبی و آلال
-اخبار الدخیله
-مقدمه توحید مفضّل
و چندین کتاب خطی منتشر نشده
برخی خصوصیات بارز علامه
-شوق به مطالعه و نوشتن
یکی از خصوصیات بارز علامه شوق به قلم و نوشتن می باشد. برای ایشان هیچ چیز به اندازه تألیف و تصنیف اهمیت نداشت. لذا موفق به نوشتن کتابهایی ارزشمند و پرمایه در زمینه های مختلف شده اند. دراین باره خود ایشان فرموده اند: «من همیشه با کتاب خواب می رفتم و با کتاب بیدار می شدم حتی می رفتم داخل یک اتاقی، در را می بستم که کسی نیاید تا مطالعه کنم»
شوق به عبادت
در این باره ایشان گوی سبقت را از دیگران ربوده بودند. بجهت اینکه نماز خود را سر وقت و به جماعت در مسجد می خواندند و شبها بعد از نماز برای مردم مسئله می گفتند و مقید به نوافل روزانه بودند و علاوه براینها صبح ها تا طلوع آفتاب در محراب مسجد، قرآن و دعا می خواندند. در ایام نقاهت و کهولت سن نیز که نمی توانستند به مسجد بروند، قسمت زیادی ازوقت خود را صرف تلاوت قرآن می نمودند.
بی توجهی به مظاهر دنیوی
شخصی می گفت: در مجلس ختم شهدای تبریز که در مسجد رسول شوشتر برگذار شده بود درخدمت ایشان بودم و متوجه شدم که عبای ایشان وارونه است. عرض کردم، آقا عبای شما این طور است اجازه دهید که آن را درست کنم، ایشان با متانت خاصی لبخند زدند و فرمودند: «کارش نداشته باش، چه کسی به من نگاه می کند!»
حسن برخورد
به گفته یکی از مریدان: یکی از مؤمنین به بنده گفته بود از حاج آقا برایش دعای تقویت حافظه بگیرد، بنده مطلب را به حاج آقا گفتم، ایشان فرمودند می نویسم ومی آورم. روز بعد که حاج آقا به مسجد آمدند عرض کردم آقا دعا را آوردید؟ ایشان تبسمی کردند و گفتند: حاجی انشاء ا... دوتا می نویسم، یکی برای خودم و یکی هم برای آن بنده خدا! ( معلوم شد که آقا فراموش کرده اند)
محبوبیت عمومی
در حال حاضر کمتر خانه ای پیدا می شود که مزّین به تمثال شریف معظم له نباشد و در اکثر مغازه ها و اتومبیل ها عکس ایشان را به عنوان تبرک قرار می دهند. چنانچه از حضرت علی (ع) روایت است که «اگر کسی رابطه بین خود و خدایش را درست کند خداوند نیز رابطه این شخص را با مردم درست کند»
در شوشتر در زمان حیات ایشان بیشتر عقدهای ازدواج جهت تبرک توسط ایشان جاری می شد.
نمونه ای از تأثیر قلم وصفای باطن ایشان
شخصی می گفت: «در زندگی برایم مشکلی پیش آمده بود، خدمت آقا شرفیاب شدم و خواسته ام را عرض کردم و گفتم: آقا خواهشمندم بعد از نوشتن عریضه آن را با دست مبارک خودتان به آب بیندازید. ایشان نیز پذیرفتند. شب همان روز حضرت حجت(ع) را در خواب دیدم که عریضه ام به دست مبارک اوست، و بعد از مطالعه آن را امضاء نمودند، در این وقت از خواب بیدار شدم. سه روز از این قضیه گذشت که حاجتم برآورده شد.»
اطلاع از امور مخفی
شخصی تعریف می کند: یکبار در بازار پول خود را گم کردم و مستاصل شدم با خود گفتم خوب است خدمت حاج شیخ بروم و جریان را بازگو کنم، شاید برایم فکری کردند. رفتم خانه حاج آقا و در زدم، آقا آمدند دم در، نگاهی به من کردند و به داخل خانه تشریف بردند، بعد از چند دقیقه، مجدداً آمدند و درست همان مقدار پول را که گم کرده بودم را به من دادند و گفتند: این…تومان پول را که در بازار گم کرده ای بگیر و صرف مسجد کن.
اجتناب ازتعریف
گفته اند که شخصی خدمت شیخ شرفیاب شد، شروع به تعریف و تمجید از کتابها و شخصیت ایشان نمود. بلافاصله آقا فرمودند: «این حرفها را نزنید، بنده خود را می شناسم.»
قضیه خواب شیخ در کربلا
حضرت آیت اللـه علامه شیخ فرموده اند:
شبی در خواب دیدم که گویا در کربلا هستم و درست همان موقعی است که حضرت ابا عبدا…(ع) در آن سرزمین اجلال فرمودند. دشمنان در مقابل آن حضرت صف آرایی کردند و اصحاب نیز مشغول گرفتن اجازه میدان رفتن می باشند، بنده نیز از آن حضرت اجازه گرفتم و به میدان رفتم. دیدم هر چه دشمنان بر بدنم تیر، نیزه وشمشیر می زنند اصلاً احساس درد نمی کنم و در این وقت از خواب بیدار شدم.
بگفته حجت الاسلام والمسلمین میرزا علی اکبر محدث شوشتری ( در کتاب ستاره درخشان شوشتر) شاید تعبیر خواب معظم له علاوه بر تایید علامه شوشتری توسط آن حضرت این است که معظم له خدمات شایانی به شر ع مقدس اسلام نموده و در این راه با اینکه اشخاص زیادی اذیتش می کنند و صدمه به او می رسانند، لکن ایشان هراسی به خود راه نمی دهند و برای رسیدن به مقصود خود ازهیچ تلاشی دریغ نمی ورزند و برای تشیع و اسلام به راه خود ادامه می دهند و تمام سختی ها را متحمل می شوند.
نصیحتی عمومی از شیخ
علامه در فرازی دیگر از کلامشان آورده اند:
انسان باید همیشه خدا را در نظر داشته باشد. اگر انسان خدا را داشت، دیگر احتیاج به هیچ کس نداشته و اگر خدا را نداشت بر فرض همه دنیا را هم داشت، از اول دنیا تا آخر دنیا سلطنت هم داشته باشد وقتی که در گذشت مثل اینکه هیچ نبوده و معلوم است اگر خدا را نداشت، اهل هلاکت است و «یاَلْیتَنَی کُنْتُ تُراباً»خواهد گفت.
شاه با همه دنیا ساخته بود ولی با خدا نساخته بود.
«مَثَل الّذینَ اَتْخذوا مِنْ دون الله اولیاء کمَثْلَ الَعْنکبوت اتّخذت بیتاً»
اگر تمام دنیا باشد هیچ به درد کسی نمی خورد، اگر کسی خدا را داشت و دنیایش هم خوب بود مثل حضرت سلیمان و داوود که سلطنت داشتند نه بر بشرتنها، بر وحوش و بر طیور، بر همه، به مصداق آیه «لاینبغی لاِحدٍ مِنْ بَعْدی» مرضی خداوندند. سلطنت آنها هم یک سلطنت خدایی بود. ولی اگر کسی دنیا را هم نداشته باشد مثل حضرت سیدالشهدا(ع) یا ذکریا که می گویند با ارّه او را بریدند و باز ضرری نکرد چون خدا را داشت.
سد الشهدا هم خدا را داشت که با او آن رفتار را کردند، خداوند هم یک مقامی به او داد و حرم او را مثل خانه خودش قرار داد. در روز عرفات، اول خدا نگاه به زوار عرفه حسین(ع) در کربلا میکند و بعد به آنها که در عرفات هستند خداوند یک چنین مقامی عطا می کند، چون امام حرمت خانه خدا را نگهداری کرد، و روز هشتم ذی الحجه که از مکه حرکت کرد خدمت ایشان عرض شد همه از اطراف و اکناف به خانه خدا میآیند چرا شما خارج می شود؟
فرمود اینها برای اینکه دنیایشان خوب بگذرد میخواهند مرا بکشند، تا مرا نکشند، نمی توانند آن طور که می خواهند شهوترانی کنند و من نمی خواهم به واسطه ریختن خون من، هتک حرمت خانه خدا بشود.
در صورتی که اگر حضرت را در آنجا شهید می کردند، حضرت خودش اقدامی به هتک نکرده بود اما این اندازه هم راضی نشد. از این جهت فرمودند اگر یک وجب از خانه خدا دورتر باشم، بهتر از این است که یک وجب از خانه خدا هتک بشود.